خال کوبی کردن، زدن خال یا نقش و نگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد می کنند، خالکوبی کردن، خال زدن، وشم زدن برای مثال بر تن و دست و کتف ها بی گزند / از سر سوزن کبودی ها زدند (مولوی - ۱۵۵)
خال کوبی کَردَن، زدن خال یا نقش و نگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد می کنند، خالکوبی کَردَن، خال زَدَن، وَشم زَدَن برای مِثال بر تن و دست و کتف ها بی گزند / از سر سوزن کبودی ها زدند (مولوی - ۱۵۵)
صبوحی نوشیدن. نوشیدن شراب در بامداد: بر من که صبوحی زده ام خرقه حرامست ای مجلسیان راه خرابات کدامست ؟ سعدی. - صبوحی زده، که صبوحی نوشیده باشد، که شراب صبحگاهی زده باشد: بصفای دل رندان صبوحی زدگان بس در بسته بمفتاح دعا بگشایند. حافظ. یاد باد آنکه صبوحی زده در مجلس انس جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود. حافظ
صبوحی نوشیدن. نوشیدن شراب در بامداد: بر من که صبوحی زده ام خرقه حرامست ای مجلسیان راه خرابات کدامست ؟ سعدی. - صبوحی زده، که صبوحی نوشیده باشد، که شراب صبحگاهی زده باشد: بصفای دل رندان صبوحی زدگان بس در بسته بمفتاح دعا بگشایند. حافظ. یاد باد آنکه صبوحی زده در مجلس انس جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود. حافظ
نیلگون شدن. نیلی شدن. ازرق گشتن: تا ز دستم رفت و همزانوی نااهلان نشست شد کبود ازشانۀ دست آینۀ زانوی من. خاقانی. ، سیاه شدن. تیره و تار شدن. کدر گشتن: ز بیراهی کار کرد تو بود که شد روز بر شاه ایران کبود. فردوسی
نیلگون شدن. نیلی شدن. ازرق گشتن: تا ز دستم رفت و همزانوی نااهلان نشست شد کبود ازشانۀ دست آینۀ زانوی من. خاقانی. ، سیاه شدن. تیره و تار شدن. کدر گشتن: ز بیراهی کار کرد تو بود که شد روز بر شاه ایران کبود. فردوسی